زندگینامه استیو جابز - قسمت اول

موفقیت ، امید ، سرگرمی

...این وبلاگ سعی داره تا با ارئه راهکارهای زیبا شما را به زندگی خوب دعوت کنه ...

 

زندگینامه 
خب همانطور که در بالا توضیح دادم زندگینامه استیو جابز قسمت اول تقدیم شما :
فصل یک
 
دوران کودکی
رها شده و برگزیده
فرزند خواندگی
بعد از جنگ جهانی دوم و در پایان خدمت در نیروی دریایی ساحلی ، پاول جابز با همکارانش شرطی بست . در سانفرانسیسکو محل پهلو گرفتن کشتی شان گفت که حتما ً ظرف 2 هفته ی آینده برای خودش همسری پیدا خواهد کرد . او یک مکانیک موتور با بدنی خالکوبی شده ، قامتی به بلندای 183 سانتی متر و چهره ای شبیه جیمز دین بود . اما این قیافه اش نبود که منجر به قرار ملاقات با کلارا هاگوپیان ، دختر شیرینی خوی دو مهاجر ارمنی شد . بلکه تنها دلیل این بود که آن روز بعد از ظهر پاول و دوستانش برخلاف گروه دیگری که کلارا ابتدا می خواست با آنها بیرون برود ، اتومبیل داشتند . ده روز بعد در مارس 1946 پاول با کلارا نامزد کرد و شرطی را که بسته بود ، برد . این ازدواج رویایی تا 40 سال بعد زمانی که مرگ کلارا را از پاول گرفت ، پایدار باقی ماند .
پاول رینهولد جابز ، در یک مزرعه ی دامداری در جرمن تاون ویسکانسین بزرگ شد . گرچه پدرش الکلی و گاهی بد زبان بود اما پاول تا پایان عمرش متین و آرام باقی ماند . بعد از ترک دبیرستان ، در غرب عاطل و باطل بود تا اینکه به عنوان مکانیک مشغول به کار شد و در 19 سالگی حتی با اینکه شنا بلد نبود به نیروی دریایی پیوست . روی عرشه کشتی یو.اس.اس ژنرال ام.سی.میگز مستقر شد و بیشتر جنگ را در عملیات انتقال نیروها به ایتالیا زیر نظر ژنرال پتن خدمت کرد . تبحرش به عنوان مکانیک و آتش نشان تقدیرهایی را برایش به همراه آورد ولی گاه و بی گاه دچار مشکلات جزیی نیز می شد و بدین سان هرگز از درجه ی ملوانی بالاتر نرفت .
کلارا هاگوپیان متولد نیوجرسی بود ؛ یعنی محل فرود هواپیمای والدینش بعد از ترک تورکس در کشور ارمنستان . آنها در کودکی او به محله ی میشن سان فرانسیسکو نقل مکان کردند . کلارا وقتی با پاول ملاقات کرد ، رازی در دل داشت که کمتر کسی از آن باخبر بود : اینکه قبلا ً یک بار ازدواج کرده ولی همسرش در جنگ از دست رفته بود . از این رو در آن برهه از زمان که ملاقات اول با پاول جابز برایش پیش آمد ، آماده ی تشکیل یک زندگی نو بود .
آن دو مثل بسیاری دیگر که تجربه ی هیجان و غلیان دوران جنگ را داشتند ، بعد از انعقاد معاهده ی صلح تصمیم گرفتند به جایی آرام بروند ، خانواده ای تشکیل دهند و یک زندگی بی خاطره را آغاز کنند . پولشان کم بود برای همین چند سال آغازین زندگی مشترک را در ویسکانسین با والدین پاول سر کردند . سپس به ایندیانا کوچیدند جایی که پاول به عنوان مکانیک به استخدام اینترنشنال هاروستر در آمد . سرگرمی او سرهم کردن خودروهای قدیمی بود و در اوقات فراغتش با خرید و فروش و تعمیر آنها پولی در می آورد . بالاخره هم از شغلش استعفا داد تا به طور تمام وقت فروشنده ی خودروهای دست دوم بشود .
کلارا که عاشق سان فرانسیسکو بود بالاخره در سال 1952 شوهرش را راضی کرد تا به آنجا برگردند . روبروی اقیانوس در محله ی سان ست درست در جنوب پارک گلدن گیت یک آپارتمان گرفتند . پاول در یک شرکت تامین مالی به عنوان مامور استرداد استخدام شد ؛ خودروهایی که صاحبانشان قادر به بازپرداخت وام ها نبودند مجددا ً به تصرف شرکت در می آورد و در کنار آن همچنان به خرید و فروش و تعمیر خودروهای دست دوم می پرداخت تا یک زندگی مناسب برای همسرش فراهم کند .
اما با این حال چیزی در زندگیشان کم بود . بچه می خواستند . ولی کلارا از مشکل بارداری خارج از رحم رنج می برد و قادر به بچه دار شدن نبود . بنابراین در سال 1955 یعنی 9 سال پس از ازدواجشان ، به فکر پذیرش سرپرستی یک بچه افتادند .
جوآن شیبل نیز مثل پاول جابز اهل ویسکانسین بود ، دختری از یک خانواده ی روستایی آلمانی تبار . پدرش آرتور شیبل ، به حومه ی خلیج گرین مهاجرت کرد ، در آنجا با همسرش یک مزرعه ی پرورش سمور را تملک کردند و به طور تفریحی ولی همراه با موفقیت ، به فروش املاک و گراور سازی پرداختند . آرتور آدم سخت گیری بود ، به خصوص در مورد روابط دخترش ؛ سرسختانه مانع از پا گرفتن عشق اول جوآن شد ، چرا که پسر مورد علاقه ی او گرچه هنرمند بود ، اما کاتولیک نبود ......
خسته نباشید دوستان ؛ امیدوارم که لذت برده باشید ؛ منتظر قسمت دوم در شماره ی بعدی وبلاگ باشید ...
  


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:51توسط اصغر محمودی | |